تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

رفتیم کویر

دختر گلم ، پسر نازنینم خوبین ؟ مامان و بابا تعطیلات خوبی رو گذروندن ..بالاخره رفتیم کویر جایی که مدتها برنامه رفتنشو داشتیم و جور نمیشد بالاخره در بهترین شرایط رفتیم و برگشتیم و بازم با آدمای جدیدی آشنا شدیم .. ما پر انرژی برگشتیم که به امید خدا این ماه هم تلاش کنیم برای داشتنتون یعنی میشه خدا این ماه ناامیدمون نکنه ؟ خیلی کم صبر و بی تابم ..
29 دی 1392

این روزهایم

این ماه خیلی امید داشتم البته اینم بگم که اصلا و ابدا علائم بارداری نداشتم با داروهایی که استفاده کردم امیدوار بودم که شاید اتفاقی بیفته روز 25 پری بی بی چک گزاشتم و منفی بود ، فکر کردم با قرص دوفاستون که خوردم حتما اگه قرار باشه پریود هم بشم پریودم میفته عقب ..در عین ناباوری روز 26 پری دیدم لک بینی دارم .فهمیدم که این ماه هم مامان نشدم. ولی برام خیلی عجیب بود 3-4 روز فقط لک بینی ترسیدم گفتم نکنه باردار شدم ولی لک بینی دارم و دارم زمان رو از دست میدم و باید زودتر سلکسان بزنم باز بی بی چک گزاشتم منفی بود چند روزکه گذشت خونریزیم شدید شد خیلی زیاد .آخه باید اون همه ضخامت دیواره رحمم که با قرص ضخیم شده بود از بین بره ..حالا دیگه آخراشه .. ای...
25 دی 1392

یه روز برفی خوب

دیروز با دوستامون حدود 70-80 نفری رفتیم کوه نمیدونستم که هوا برفیه و کل مسیر پوشیده از برفه، تجربه خیلی خوبی بود صبح ساعت 6:30 با بچه ها میدون قدس قرار داشتیم . بعد از رسیدن حدود 3 ساعتی کوه پیمایی داشتیم و بعد رسیدیم به یه دکه کوچیک و زیر اندازها رو پهن کردیم و شروع به خوردن صبحانه که نیمرو بود کردیم کلی برف بازی کردیم .خیلی خوش گذشت کلی هم با دوستا توی برف عکس انداختیم که خیلی خیلی خوشگل شده وکلی  گفتیم و خندیدیم و رقصیدیم برگشتنی عکسارو  سریع گزاشتمشون توی فی س بوک موقع برگشت حس کردم زیر دلم یکم تیر میکشه حالا یا از زیاد خوردن بود یا نمیدونم این ماه باید منتظرچیزی  باشم یا نه هی به شوشو گفتم اگه نی نی اومده باشه  تو...
14 دی 1392

خاطره بارداری دوم- بخش دوم

رسیدیم خونه فردا قرار بود عید بشه و من مثل کسی که سالهاست که مرده یک مرده متحرک بودم با خودم حرف میزدم و گریه میکردم و زمین و زمان رو نفرین میکردم خصوصا اینکه دکتر بهمون گفت باید بعد از سقط اول ازمایش ژنتیک  میدادی و من از تمام دکترای دنیا بیزار شده بودم چرا به من ازمایش ندادن چرا ؟ چرا خواستن تا 1 بار دیگه درد بکشم .توی روزای عید فهمیدم خالم فوت کرده و باید بریم شهرستان ..خانوادم که از بارداری من بی اطلاع بودن همش بهم میگفتن چرا اینهمه چاق و پف کرده شدم و من توی دلم میگفتم هر کسی که باردار میشه چاق میشه نه لاغر !! تا اینکه از شدت درد و رنج مجبور شدم ماجرا رو به یکی از خواهرام بگم اونم خیلی ناراحت شد.. برگشتیم خونه آزمایش بتا خوب نبو...
6 دی 1392

روزهای امید و انتظار

بعد از 2 ماه دکتر بهم یسری آزمایش داد که برم انجام بدم یسری ازمایشات ژنتیکی و ازمایش مربوط به انعقاد خون و ازمایش کاریوتایپ برای من و همسر.رفتم ازمایشها رو انجام دادم 2 ماه بعد جوابش اماده بود همه چی اوکی بود فقط مشخص شده بود که علت بارداریهای پوچ من به خاطر لخته شدن خونم در جریان بارداری بوده که اگه در بارداریهای قبلی  آمپول هپارین یا سلکسان میزدم مشکلی پیش نمیومده و خونمو رقیق میکرده و به جنین از طریق جفت خون میرسیده و در اون صورت بارداری موفقی میداشتم اما دریغ..... دکتر بهمون اجازه بارداری داد اینبار هر شب باید فولیک اسید 5 میخوردم واسپرین و هفته ای یکی ویتامین دی و البته متفورمین .. چند ماه اقدام کردم تا اینکه حدودا مرداد بود که ...
6 دی 1392

خاطره بارداری دوم - بخش اول

دوستای نی نی سایتی همشون داشتن یکی یکی مامان میشدن و یکی از دوستای شهرک هم باردار شده بود ولی اون یکی همچنان مثل من منتظر بود ..ماه بعد سر خود شروع کردم به خوردن لتروزول اینبار شبی 2 تا ، تا اینکه اوایل اسفند ماه 91 حدودا 5 سال بعد از ازدواجمون بود که حس کردم حالت پریودی دارم مثل کمر درد و دل درد و اشتهام و خوابم  زیاد شده بود و همش کسل بودم خلاصه بار دیگه بعد از ماهها انتظار بی بی چکم مثبت شده بود و من خوشحال و خدان از اینکه در سال جدید کنار سفره هفت سین ما 3 نفری به استقبال بهار میریم و روزهای خوبی در انتظارمونونه غافل از اینکه بدترین روزها منتظر ما بودن ..تصمیم گرفتم به کسی هیچی نگم نه خانواده خودم میدونستن باردارم نه همسرم فقط دوستا...
6 دی 1392

روزهای انتظار

اردیبهشت 91 شده بود دلم میخواست دوباره شانسمو برای مادر شدن امتحان کنم به دکترم گفتم اگه لازمه من ازمایش خاصی بدم بابت بارداری پوچ قبلیم بهم بده که انجام بدم نمیخوام دوباره اون روزای بد برام زنده بشه اونم گفت که نمیخواد طبیعیه از هر 10 تا بارداری اول 5 تاش پوچ میشه ! دکتر فقط آزمایش اسپرم برای همسرم  و ازمایش قند و چربی و تیروئید برای من نوشت که همش خوب بود .. ما یه خط در میون اقدام میکردیم ولی خیلی جدی نبود چون دکتر زودتر از 6 ماه اجازه نداده بود ..مرداد 91 چشمامو لیزیک کردم این بود که به خاطر عمل چشمم تا مهرماه ما هیچ اقدامی نکردیم از اواخر مهراقدام جدی من شروع شد من توی سایت نی نی سایت یه کلوپی راه انداخته بودم و کلی دوست پیدا کرده ب...
6 دی 1392

خاطره بارداری اول - بخش اول

من و شوشو بعد از یه آشنایی خیلی کوتاه به صورت سنتی با هم ازدواج کردیم اوایل فقط همدیگر رو دوست داشتیم و به هم عادت کرده بودیم ولی بعد از گذشت سالها عاشق هم شدیم و در 4 سال اول زندگی خیلی به هم آرامش دادیم و همه چی خوب پیش رفت .. من همیشه دلم میخواست در سومین سال ازدواجمون باردار بشم ولی چون مستاجر بودیم و خونمون خیلی کوچیک بود و مهمتر از همه شوشو همیشه میگفت که زوده و ماهمیشه در سفر بودیم وبقول خودمون داشتیم جوونی میکردیم همیشه این مسئله رو به تعویق میانداختیم این در حالی بود که سن من داشت بیشتر و بیشتر میشد و آغوشم همچنان خالی بود و ما همچنان مستاجر بودیم توی یه خونه نقلی   ..تا اینکه با اصرار من و با کمترین مبلغی که در اختیار داش...
6 دی 1392
1